محل تبلیغات شما



حاصل این چند ماهه ی قرنطینه کتابی شد در باره ی عکس های تاریخی از قاجار به اینسو. با زیر و رو کردن منابع ریز و درشت نو و کهنه، فارسی و فرنگی، مجازی و چاپی. از ناصرالدین شاه تا کاوه گلستان و عباس عطار و نیکول فریدنی. حالا باید بگردیم دنبال ناشرش! مجیزگویی بلد نیستیم و سرمایه ی شخصی برای چاپ کتاب گذاشتن هم که در این اوضاع و احوال بازار چاپ و نشر چیزی از حماقت کم ندارد پس نتیجه می گیریم که این کتاب هم می رود بغل دست بقیه یعنی توی کشو، تا بعد.
پستچی جوری نگاهم می کرد که انگار به موجودی پیش از تاریخ نگاه می کند. با ته لهجه ای گفت:" روی کارت ملیتون نوشته سیامک علائی ولی این نامه مال سیامک علایی هست که." گفتم :" آقا چه فرق می کنه.یعنی یک همزه فرق من و اون آدم دیگه ست .؟ بده به من بسته رواین هم انعام شما." اما ول کن نبود. می گفت برای ما مسئولیت داره آگا جان.بابت انعامت هم چُخ ممنون.ولی تا معلومم نشه که این همزه ی آخر فامیلت از کجا اومده نمی تونم بسته رو بدم قارداش." بدجوری مچل شده
چند روز پیش یادروزِ کوچِ فریدون فروغی بود. رادیو با فرهنگ قاسمی و تورج شعبانخانی گفتگو می کرد. اولی آهنگساز و دومی خواننده و همکار و دوست نزدیک فریدون بودند. می گفتند از آن مرد، که تنها بود در آسمان و آستان موسیقی پاپ ایرانی؛ آخرین آهنگش را که ترانه ی فیلم " دختری به نام تندر" بود پخش کردند که با شعر نیما و شاملو و سهراب قوام می گرفت:" تو را من چشم در راهم شباهنگام" خستگی، همان خستگیِ "همیشه غایب" و "خاک" و " ماهی خسته" و "زندون دل" بود، ولی از عصیان و
شاخه ای بومادران می چینم . عِطرش فضا را پر کرده. فکر می کنم به فاصله ای که آدم از طبیعت گرفته و بیگانگی اش با خانه ی دیرین . خانه ای که حیاطش دشت ، تالارش گریوه ی آنسو و دیوارش کوهسار روبروست. فیروزه ی آسمان بر آن سقف می زند و چمن پوش باددست ، فرشی ست مهیای آسودن. فکر می کنم به آدم هایی که رها از گردش سرسامگون ِ عقربه های دیوانه ی ساعت و بیگانه با هیاهو و های وهوی زندگی مسخره ی ماشین زده ، یله در در و دشت ، عطر پونه و بومادران و آ ویشن می نوشیدند و از شیر
کمتر از دو ساعت در هفته. این متوسّط آمار کتابخوانی پژوهشگران و کتابخوان های حرفه ای در ایران است٬ یعنی بالاترین آمار در بین لایه های مختلف جامعه. دو ساعت از صد و شصت و هشت ساعت. سرانه ی کتابخوانی هم یک دقیقه در سال است. البته اینترنت و ماهواره و جعبه ی جادو هم هست. اولی و دومی که تکلیفشان معلوم است و سومی هم از آن دو معلوم تر. آمار بقیه ی لایه ها هم که به چند ثانیه می رسد و فراتر نمی رود. با این وصف، ادعای پیشرو بودن در فرهنگ و تمدن شرق، راه به افسانه می
" سفر ارچند با خطر باشد خطر مرد در سفر باشد قیمت و رونق و بها نارد آن گهرها که در مقر باشد زر به گشتن رواج دارد و قدر گرچه کان را شرف به زر باشد" ( مقامات حمیدی ، مقامه ی بیست و یکم ) از سفر گفتن آ سان است. تن به راه سپردن و رو سوی ناشناخته ها کردن اما ، آسان نیست. یار سفر باید – که در این وانفسا کسی را سر ِ خطر کردن نیست. مقصدی و مقصودی هم باید، که به خود بخوانَدَت. جایی و منظوری و سمت و سویی که یک نفردر آنجا چشم انتظارت باشد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها